فانتزی تیره سبکی پرطرفدار در دنیای کتابهای تخیلی و داستانهای فانتزی است که نویسندگان فارسیزبان کمی به سراغ آن رفتهاند. امین فرد در کتاب صوتی همهی آنان از خدایان بودند 1: رستگاری تجربهی موفق و جذابی از این ژانر در ادبیات فانتزی فارسی ایجاد کرده است. لوح یکم از مجموعه کتابهای همهی آنان از خدایان بودند داستانی با ریشههای حقیقی بر پایهی اسطورهها و افسانههایی قدیمی در سرزمینهایی است که وجود ندارند. مکانها، اسامی و رسمورسوم ملتها همگی زادهی تخیل امین فرد هستند. او برای این کتاب زبانهایی باستانی خلق کرده که اسمها و معناهای خاص خود را دارند.شخصیتهای فانتزیهای سیاه معمولاً نوجوانان یا جوانهایی هستند که ناخواسته در مسیر تعیین سرنوشت سرزمین خود یا جهان قرار میگیرند. آنها باید یاد بگیرند که در دنیای تیره که پر از جادوها و افسانههای گنگ است چگونه راه خود را پیدا کنند. در این مسیر شخصیتها با افراد دیگری همراه میشوند که هرکدام پسزمینه و انگیزههای خاصی برای مقابله یا همراهی با نیروهای نیک و شر جهان دارند.

دسترسی زودتر
با کتابخانه آنلاین، دو تا سه ماه کتاب های جدید را مطالعه کنید

قیمت شگفتانگیز
با کتابخانه آنلاین تا 30% کتاب ها را ارزانتر دریافت کنید

بدون سانسور
با کتاب خانه آنلاین کتاب ها را بدون سانسور مطالعه کنید

جوایز
با کتابخانه آنلاین کتاب ها را به صورت هدیه دریافت کنید.
محصولات مرتبط
نفس طبیعت علفهای کوتاه دشت را به سمتی شانه میکرد و گاهی موج آرامی را به میان آنها میانداخت. هوا بوی مرگ و انتقام میداد. آزتورگ در بالای بلندی روی اسب نشسته بود و به ارتشش مینگریست که گرد قرمز غول سرخ بر آنها نشسته بود. میتوانست نفس گرم هریک را حس کند. سربازان خیره به پرچمهای شوم دشمن در جایشان ایستاده بودند. بوی خون از ابرهای سرخ پشت ارتش دشمن به مشام میرسید. آزتورگ نفسی گرفت و بلند فریاد زد: «امروز روز انتقام از دشمن است؛ روزی که ما دوباره بر خاک خودمان حکمرانی خواهیم کرد و در صلح و صفا و آزادی در کنار یکدیگر خواهیم زیست. امروز آن روزی است که دست کثیف دشمن از جان ما کوتاه خواهد شد. با کمک شما که ستونهای این خاک هستید، فردای روشن را برای خود به ارمغان خواهیم آورد. امروز روز مرگ و خون است؛ امروز روز جان دادن است؛ امروز روز کشتن و جان گرفتن است؛ امروز آینده را رقم خواهیم زد؛ امروز روزی نیست که بشود خاموش ماند و ترسید؛ امروز روز شجاعت است. خود را صاحب هاگوت بدانید و برای مالتان پیکار کنید. بعدازاین تمام خاکها را به زیر سلطه خود درمیآوریم. همانند گذشته باقدرت خواهیم بود.»
آزتورگ دستش را بالا برد. بلافاصله صدای بوق جنگ به گوش رسید که از درون شاخ بزرگی بیرون میآمد. ناگهان هزاران تیر سبکبال خروشان از کمان جستند و ابری تیره را بر بالای سر سربازان دشمن به وجود آوردند. آزتورگ زیر لب گفت: «همه خواهید مرد. خاکم را به دست میآورم و انتقام خواهم گرفت. این شروع است. شروع به تسخیر درآوردن تمام خاکها، مطیع کردن انسان و حیوان و موجودات. خواهم کشت، خواهم درید و خواهم ساخت.»
دیدگاه خود را بنویسید