جلد سوم: بخش دوم ادامهی ماجراهای کتاب «بمب خویش»، مجلد دوم این مجموعه است که همچون جلدهای گذشته داستانی نفسگیر و هیجانانگیز دارد. معین فرد در این اثر نیز مخاطبان خود را راضی نگه میدارد و آنها را به دنبال کردن ادامهی ماجرا و سرنوشت شخصیتها مشتاق میکند.در این جلد به شخصیت زایراس پرداخته میشود. پس از فاجعهی پناهگاه پرتو، حملهی جنگجوها به پناهگاه و کشتار عظیم انسانها، زایراس به همراه سامیرانا، دراسول، ریزانیس و سایدان از طریق سفر به درون هالهها موفق به فرار میشوند. سرنوشت، آنها را بلاتکلیف درون دنیاهای موازی رها کرده است. زایراس از فرار کردن خسته شده و زمان تصمیمگیری فرا رسیده است.زایراس تصمیم میگیرد پایگاه جوخهی آوارگان را راهاندازی کند. سفینهای غولآسا که شهری را بر دوش میکشد و محفلی از آوارگان را در خود جای خواهد داد تا در کنار زایراس برای نجات خویش تلاش کنند. در این سفر پرخطر، آنها به دنبال کشف حقیقت دفنشدهی بیستساله میگردند. چه رازی درون تراشه نهفته است؟ کرادن کیست و چرا با زایراس در یک بدن قرار دارند؟

دسترسی زودتر
با کتابخانه آنلاین، دو تا سه ماه کتاب های جدید را مطالعه کنید

قیمت شگفتانگیز
با کتابخانه آنلاین تا 30% کتاب ها را ارزانتر دریافت کنید

بدون سانسور
با کتاب خانه آنلاین کتاب ها را بدون سانسور مطالعه کنید

جوایز
با کتابخانه آنلاین کتاب ها را به صورت هدیه دریافت کنید.
محصولات مرتبط
«آتش؟ چی درمورد آتش میدونی؟»
دست و پایش از تقلا کردن زخم شدهاند. رنگ از صورتش پریده، با هر بار نگاه به من انگار فرشتهی مرگ را میبیند و سعی دارد از دستم فرار کند. التماسکنان میگوید: «لطفا منو ببخشین ارباب! آتش دست من نیست.»
سعی میکنم با لمس کردنش، آرامش کنم؛ ولی او واکنش بدتری نشان میدهد. میگویم: «من کرادن نیستم، آروم باش!»
او مدام التماس میکند و از آتشی سخن میگوید که دزدیده شده است. سامیرانا میگوید: «این درمورد آتشی صحبت نمیکنه که توی پایگاه نظامی، سیگنال گمشده مدام تکرارش میکرد؟»
آن جمله را به خوبی به یاد دارم: کرادن، رباتها نمیتونن به آتش دست بزنن! این جمله از همان جایی ارسال میشد که فاریاس حضور داشت و از من خواست زمانی که به هوش آمدم او را پیدا کنم. پس بیدلیلی نیست که او هم درمورد آتش چیزهایی بداند. از هر روشی سعی میکنم او را آرام سازم. «ببین...»
اجازه نمیدهد حرف بزنم. جیغهای گوشخراشش مدام صحبتم را قطع میکند: «آتش دست من نیست! اون بیشرف آتش رو دزدید.»
«آروم باش! آروم ...»
علیرضا
سلام اقای معین فرد میخواسم بدون کتاب رو ادامه میدین چون دقیقا جایی تموم میشه که بنظرم هنوز اول و شروع داستانه
مدیر سایت
سلام
بله حتما ادامه خواهد داشت و جلد بعدی به زودی منتشر خواهد شد
مجتبی
سلام باعث افتخاره که باهاتون صحبت میکنم
از شما آقای معین عزیز و برادرتون آقای امین عزیز بابت نوشتن این رمان های جذاب تشکر میکنم
تمام کتاب هاتون رو خوندم واقعا فوق العاده هستن
عرضی که دارم خدمتتون، اینکه از کاراکترهای مشابهی استفاده میکنید به نظرم داستان ها رو تحت تاثیر قرار میده مثلا هردو از موجود یا دستگاه بزرگی نوشتید که مردم روشون زندگی میکنن، از هیولاهایی با خصوصیات مشابه نوشتین، هردو موجودی دارن که میرن و جاهای دیگه رو به کاراکتر اصلی داستان نشون میدن و...
اگر داستان ها به کل از هم متفاوت بشن خیلی جذابتر میشن
در آخر دوباره ازتون تشکر میکنم بخاطر زحماتتون
مدیر سایت
با سلام و احترام
ممنون از توجه و دقتتون
گاهی پیش میاد به خاطر شبیه بودن سبک ها، المان ها هم مشابه هستند. مقلا در سبک فانتزی در تمام آثار نوشته شده همیشه ردپایی از اژدها هست. این موضوع هم درمورد سبک پسارستاخیزی هم صدق می کنه و کاملا عادی هستش المان های ثابت و شبیه به هم رو ببینین.
سپاس بی کران
دیدگاه خود را بنویسید