جوینده

کتاب کاغذی جوینده

از {{model.count}}

جلد اول همراه با امضای نویسنده

تعداد
نوع
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
  • {{value}}
مقایسه
کمی صبر کنید...

هشتاد و پنج سال از نابودی زمین می‌گذرد و انسان‌های محدودی درون شهری با گنبد شیشه‌ای زندگی می‌کنند. بیرون شهر، انسان‌های جهش‌یافته‌ای پرسه می‌زنند که از گذشته کینه به دل دارند و مقصر وضعیت حال خود را انسان‌های جاه‌طلبی می‌دانند که حرص سیری‌ناپذیری برای قدرت دارند.سرانجام روزی می‌رسد که گنبد شیشه‌ای دیگر وجود ندارد و تنها محافظ بین انسان‌ها و جهش‌یافته‌ها پایان می‌گیرد. آخرین نفر شهر شیشه‌ای دل به بیابان‌های سوزان می‌زند. گرسنگی از یک سو، تنهایی و جهش‌یافته‌ها از سوی دیگر در کمین او نشسته‌اند و تمام انسان‌ها مجبور به کوچ به شمال می‌شوند. پاراگرافی از دفترچه خاطرات:«دنیای شیشه‌ای که دور و اطراف من را گرفته بود، ناگهانی فرو ریخت و دروازه دیگری در روبروی من گشوده شد که تا آن زمان فقط از پشت شیشه‌ها به آن نگریسته بودم. هیچ راهی برای من به غیر از پا گذاشتن درون دنیای نابود شده روبرویم وجود نداشت. آن‌جا دنیایی بود پر از کینه و خشم، وحشی گری و غارت، دوستی و محبت، در برهروت زمین نابود شده

دسترسی زودتر

دسترسی زودتر

با کتابخانه آنلاین، دو تا سه ماه کتاب های جدید را مطالعه کنید
قیمت شگفت‌انگیز

قیمت شگفت‌انگیز

با کتابخانه آنلاین تا 30% کتاب ها را ارزانتر دریافت کنید
بدون سانسور

بدون سانسور

با کتاب خانه آنلاین کتاب ها را بدون سانسور مطالعه کنید
جوایز

جوایز

با کتابخانه آنلاین کتاب ها را به صورت هدیه دریافت کنید.

ناگهان افجل از کنارم می‌گذرد. وقتی سرم را بلند می‌کنم، کاپیتان را می‌بینم که روبرویم ایستاده است. ناخداگاه جیغ کوتاهی می‌کشم و قدمی به عقب برمی‌دارم. همیشه آرام حرکت می‌کند و هیچ وقت صدای پای او را نمی‌شنوم. صورتش جدی و خشن است. نگاهش از کشوی باز به روی عکس‌های درون دست من می‌چرخد و می‌گوید: «چکار می‌کنی سرباز؟»

چندین نفس کوتاه می‌کشم، آب دهانم را فرو می‌دهم و با لکنت زبان می‌گویم: «عذرر... می‌خوام. این عکس‌ها روی زمین افتاده بودن. فکر کردم شاید نوشته‌ای..»

نگاه کاپیتان مرا از ادامه حرف باز می‌دارد. سرم را پایین می‌اندازم و عکس‌ها را به سمت او می‌گیرم. مدتی طول می‌کشد تا او عکس‌ها را بگیرد. کاپیتان بدون هیچ حرفی به سمت میزش می‌رود. نمی‌خواهم گناهکار بمانم.

- من سراغ کشوی شما نرفتم. این عکس‌ها روی زمین افتاده بودن. من فقط کبریت رو از توی کشوی شما برداشتم.

کاپیتان عکس‌ها را درون کشو می‌گذارد و می‌گوید: «به کارت برس سرباز.»

مدتی به درون کشو نگاه می‌کند. نمی‌توانم صورتش را ببینم و حسش را درک کنم. دوست دارم درمورد کورو از او بپرسم، دوست دارم آن دلشوره لعنتی تمام شود ولی دلیل آرامشم آن بیرون است. می‌گویم: «کاپیتان اون سایه‌ها چی بودن؟»

- نمی‌شناسی و گفتنش هم فایده نداره سرباز.

نویسنده
امین فرد
تعداد صفحات
490
سال انتشار
۱۴۰۰
زبان
فارسی
شابک
978-600-285306-6
رده‌بندی کتاب
ادبیات ایران (شعر و ادبیات)
ژانر
علمی تخیلی -پساآخرالزمانی
445 روز پیش

سلام وقتتون بخیر آقای امین فرد میخواستم بدونم کتاب جوینده چه زمانی چاپ میشه چون میخواستم تهیه کنم این کتاب زیبا رو ؟

445 روز پیش

با سلام خدمت شما دوست عزیز
کتاب الان موجود هستش و می‌تونین سفارشتون رو ثبت کنین
تشکر از لطفی که دارین

424 روز پیش

با سلام یه سوالی داشتم در مورد این که تمامی کتاب هایی که خریداری بشه همراه با امضای آقای امین فرد هستش یا خیر چون برای من خیلی ارزشمند هستند این کتاب ها

424 روز پیش

سلام
بله همین‌طوره ایشون امضا می‌کنن و می فرستن خدمتتون
لطف دارین

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...